ما هم نفس کشیدیم
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۱۰/۱۴ ساعت 11:14 توسط مرجان
|
زندگی بافتن یک قالیست
ادامه نوشته
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه از قبل مشخص شده است
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۱۰/۰۳ ساعت 13:41 توسط مرجان
|
خدایا مرا بخاطر ناسپاسی هایم ببخش...
ادامه نوشته
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۹/۲۳ ساعت 10:50 توسط مرجان
|
رادینم
یاد قلبت باشد
یک نفر هست که دنیایش را ، همه هستی و رویایش را
به شکوفایی احساس تو پیوند زده
و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد
و به یادت هرصبح گونه سبز اقاقیها را از ته قلب و دلش می بوسد
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۲/۰۹/۱۶ ساعت 12:45 توسط مرجان
|
رادین عزیزم قدم به این دنیا گذاشت
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۲۹ ساعت 11:43 توسط مرجان
|
پسر پسر قند عسل
ادامه نوشته
پسر پسر شیر و شکر
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۱/۰۶/۱۹ ساعت 15:45 توسط مرجان
|
خدایا به تو محتاجم بیشتر از هر وقت دیگه ای....
ادامه نوشته
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۱/۰۴/۲۷ ساعت 17:27 توسط مرجان
|
تـــــو را مـــــن چشــــم در راهــــم...
ادامه نوشته
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۱/۰۴/۲۱ ساعت 21:23 توسط مرجان
|
در روز شانزدهم اسفندماه سال یکهزار و سیصد و نود و یک ،در یک صبح بارانی خداوند فرشته کوچکی را به این دنیا فرستاد تا زندگی دو نفره ما با حضورش گرمتر و زیباتر شود...این هدیه آسمانی رادین نام گرفت به امید آنکه بخشندگی و جوانمرد بودنش زیانزد همگان باشد